اولین قدمهای عشق مامان
عشق مامان، چند وقتیه قشنگ چند قدم راه میری و میپری بغل من ، بابا جون و مامان جون... یه مدت بابا نبود و ما خونه مامان جون بابا جون بودیم...خوش گذشت ولی همش جای خالی بابا احساس میشد و سخت بود ...عزیز مامان ماشالا خیلی شیطون شدی و به منم خیلی وابسته شدی ...تقریبا هیچ کاری نمیتونم انجام بدم فقط باید بشینم و شما بازی کنی...امیدوارم بهتر بشی و این وابستگیت کمتر بشه...
نویسنده :
مامان رایان
19:57